سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

نوشتن را دوست دارم.. می‌نویسم از عبور لحظه‌های بی کلامت... سال‌هاست می‌نویسم.
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
خــــــاطــــرات مــــــاندگـــــــار
اوقــــــــــــات شرعـــــــــــی
اوقات شرعی
مطالب اخیر وبگاه

سال‌هاست می‌نویسم، با کنایه با نماد با اشاره تا که هرکس از ظن خویش یارم شود.

می‌نویسم تا که آرام گیرم از فراغت، از دم آن آشنایی تا بی‌وفایی تا که دور گشتن من از کنارت.

سال‌هاست می‌نویسم، دوست دارم نوشتن را، می‌نویسم سیاهی‌های خود را  روی کاغذ دور ریزم ...

سال‌هاست برای تو می‌نویسم از خودم، از درونم، از تمام آرزوهایم برایت

می‌نویسم تا بماند یادگاری، می‌نویسم تا بخوانم روزگاری، می‌نویسم از حضورت تا بماند جاودانی

سال‌هاست از خواندنش چند روزی رو به راهم، شادم و نزدیک رفتن، بی‌قرارم

من نوشتن را دوست دارم از همان کودکی‌ها، از همان انشاءها، از همان املاءهایی که هنوز به غلط یادگاری می‌نگارم

من دوست دارم تمام بازی‌های کودکانه، تمام خاطرات پاک و عاشقانه

سال‌هاست بی‌قرارم، بی‌توام با یاد تو جان می‌سپارم

یادم هست، تمام آن شب‌ها که با هم دوست بودیم، تمام آن کمال‌ها و بی‌کران‌ها

روزگاریست که من در خود اسیرم، روزگاریست که از تو بی‌نصیبم ، دلم تنگ است برای بودن و دیدن، بودن و خواندن کنارت

تمام آرزویم بودن توست، تمامِ تمامِ تمام‌هایم دیدن توست

تو دوست داشتی که من با تو باشم! در کنارت دانه‌ای پر ریشه  باشم.

ز شرمم رحمی دار بر من، که در حضور لحظه‌ها امیدوار تو باشم

تو را دوست دارم زیبای دنیا، هستیم را من ز تو وام دارم

تمام این بی‌قراری‌ها برایت، بگذار دوباره لحظه‌ای در پیش چشمان تو باشم

ریشه‌هایم سبز کن، درونم را بشوی با آب دیده، کمی رحمی بکن وز برای عاشق دیوانه پیشه

مدتی سنگین ِ سنگین است جانم

                                        بیا رحمی بکن

                                                        دل را بیارای، تمام غصه هایم را بگیر، خود را بیارای!




برچسب ها : دلنوشته
نویسنده راوی در دوشنبه 90/11/17 | نظر

درسته عـــــاشــــق شدم ولــــــــی عاشقی هم راه و رسمی داره، گاهی برای آسایش و خوشی عشقت باید قید خیلی چیزها رو حتی خودش رو بزنی!

آره رسم زمونه گاهی اوقات ایجاب می کنه که توی فراق زندگی کنی تا عاشق بمونی!

البته راه‌های رسیدن به اون هم کم نیست!

آره طبق قول و قرار قبلی، باید راه رو سریعتر طی کنم، درسته یه 3 - 4 ماهی عقب افتادم؛ ولی میشه جبران کرد. حالا باید ببینم توی فرجه‌ها، بعد امتحان‌ها، کی می تونم درست و حسابی بشینم کنارش و تمومش کنم، آخه دیگه خودم شرمنده شدم، قول و قرار الکی گذاشتم و بعد هم ...

آره قول و قرار، قول و قراری که فقط بین خودمون بود و باز من ِ ... همه چیز رو خراب کردم.

طبق معمول بدقولِ،بدقولِ، بدقول ... من بودم و باز هم چیزی به من نگفت جز، « باز هم همراهت هستم ولی حواست باشه اینبار کنار بری و شونه خالی کنی، دیگه نمی تونی من رو ببینی، آره شاید دیگه نتونی من و ببینی ».

حالا دیگه برای شروع و ادامه دادن باید بهترین زمان رو انتخاب می کردم، چون به محض اینکه دوباره کم کار باشم و نتونم کار رو تموم کنم دیگه راه برگشتی شاید نباشه، حتی با گریه و زاری؛ ولی تا شروع حرکت و رفتن زمان با منه ولی نباید جوری هم بشه که از این عقب‌تر باشم که امکان نبودن و ندیدن بالاتره...

پس قوت و یاری رو باید یه جور نگه دارم و صبر کنم .... ولی نه صبر ایوب ... یه صبر برای اینکه آینده رو خراب نکنم، برای خودم و برای خودم و چشم انتظارها.

پس

یا علی

ولله مع الصابرین...




برچسب ها : دلنوشته
نویسنده راوی در پنج شنبه 90/10/22 | نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسب‌ها
جدیدترین کارهای من در نگارخانه ایرانی