سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

نوشتن را دوست دارم.. می‌نویسم از عبور لحظه‌های بی کلامت... سال‌هاست می‌نویسم.
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
خــــــاطــــرات مــــــاندگـــــــار
اوقــــــــــــات شرعـــــــــــی
اوقات شرعی
مطالب اخیر وبگاه

آب و آیینه، انتظار و توکل، صبر و استقامت، حرب و سکوت، شهامت و رشادت، ایمان و شهادت،

ایمان، تقوا، عدل، انتظار، ...

گذر ایام، گذر از پستوهای انگیزه ی زیستن، عشق و امید به بودن در کنار عزیزترین های عالم، شوق رسیدن، آواز رهایی، اوج انتظار خموشی است و سر در گریبان بودن به شوق دیدار.

لحظه ها گذرگاه عبور از تنهایی هاست و اضطراب لغزش لحظه هایی است که احساس را به فراموشی می برد؛ چراغ عشق را خاموش می کند و شمع ایمان را کم سو.

شمع ایمان که راه را برای رسیدن درست در نقطه انتظار روشن می کند و آن نقطه همان مسیر سعادت است.

سعادتی که لحظه ها را برای رسیدن به آن زیر پا می گذاریم و امیدوار به آینده پله های آرزوها را طی می کنیم.

آرزوهایی که سال هاست و گاهی عمری است ذهن خود را برای ساختن آن آموزش داده ایم.

آموزشی که نه از سر کتاب بلکه از سر ذوق است و عشق به زیبایی ها.

زیبایی هایی که تمام و کمال آن ار آن توست و حسرت شبانه روزی ما و دست یابی به آن اضطراب ما.

همان اضطرابی که لرزش عبور لحظه ها تنها صدای اوست.

صدایی که فقط به التماس شنیده می شود.

التماسی که شب های انتظار تنها آشیان اوست.

آشیانی که به یک لحظه غفلت از بین خواهد رفت.

لحظات غفلتی که خوستایی و غرور راهنمای اوست.

راهنمایی که چراغی جز من ندارد، منی که شرمساری تقواپیشگان تو از آن است.

تقوایی که از آن دوریم و تقوایی که باعث قرب و نزدیکی است. تقوایی که شهامتِ رشادت در راه عدل و حرب در مقابل جهل و صبر و سکوت در مقابل آزمایشات است.

آزمایش هایی که بدون توکل و استقامت پیروزی نخواهد داشت.

پیروزیی که ایمان را به همراه خواهد داشت و آیینه دار حرم قرب الهی است.

آیینه ای که جمال نمای صفات است و آب راهی و پرتوی نوری برای رسیدن ها.

پرتوی نوری که انتظار به عدل الهی را با ایمان و پاکدامنی و انتظار بهترین ها برای دوستان خود می خواهد.

دوستانی که قرین پاکبازی اویند.

پاکبازانی که به انتظارند.

انتظاری از سر شوق و جنون.

و هنوز ....

چقدر نزدیک ....




برچسب ها : دلنوشته
نویسنده راوی در جمعه 90/3/20 | نظر

 

تمام تمامه کویرها برای بارش چشم به انتظارند و کویر خشکیده درون من به انتظار توست. حتی بارش های مداوم هم باعث نمی شود سیراب شود؛ هرچه بارش ها بیشتر می شود، سیلاب ها قوی تر و لایه های خاک و ریگ کویرم کنار می رود، صفحه های جدید نقص های انتظارات بی جای آن نمایان تر می شود.

دیگر نمی توان تحمل کویری چنین خشک را داشته باشم. هربار بیشتر از قبل نیاز را احساس می کنم.

تنها راهی که این کویر از ترس آفتاب های سوزان رهایی پذیرد، گل های لطف و عنایت تو و درختی است که با نگاه خود خواهی کاشت.

آری نیازهای هر لحظه را نمی توان تنها به بارش سپرد بارشی که بر کویر خشک باشد.

حال که ریگ های کویر در حال شسته شدن و به پایین دست ها رهسپار شدن است هنگامه روییدن رسیده، روییدنی که با لخند و نگاه تو بر خواهد آمد از پس شنهایی که التماس اسقرار دارند.

مامنی دائم خواهم بود برای لحظه های من و تو...

اول گل اعتماد کاشته ام که نیازمند آبیاری توست، تنها آبیاری تو ؛ و کاشتن نهال امید ، تا سایبانی یو تکیه گاهی باشد برای آرزوهایمان.

راست قامت، بیکرانگی امیدواری ها را تنها به انتظار لبخند و نگاهت دوباره آبی تر نقاشی می کنم...




برچسب ها : دلنوشته
نویسنده راوی در جمعه 90/3/6 | نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسب‌ها
جدیدترین کارهای من در نگارخانه ایرانی