درباره ما
نوشتن را دوست دارم.. مینویسم از عبور لحظههای بی کلامت... سالهاست مینویسم. نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
خــــــاطــــرات مــــــاندگـــــــار
اوقــــــــــــات شرعـــــــــــی
|
شبی که امام رحلت کرد یعنی ده دقیقه پس از آن، به جماران رفتم. همین که در را برایم باز کردند دیدم در حیاط همه در حال گریه اند.
برچسب ها : رهبری
نویسنده راوی در سه شنبه 89/3/18 | نظر
در شهادت فاطمه زهرا علیهاسلام اختلافات زیادی در روایات به چشم می خورد. البته شاید این دو دسته روایت با هم منافاتی نداشته باشد چرا که معمولا لحظه دقیق مرگ بر اطرافیان پوشیده است؛ مثلا گاهی سنگینی حال و جواب ندادن و یا شنیده نشدن صدای نفس را مرگ میپندارند در حالی که هنوز روح از بدن جدا نشده و محتضر هنوز زنده است و چه بسا بعد از لحظاتی، کلماتی بگوید و آن وقت بمیرد. روایتی که می گوید امیرالمومنین در لحظه جان دادن زهرا علیهاسلام در خانه حاضر نبوده، این است: اسماء بنت عمیس می گوید: وقتی شهادت بانوی دو عالم فاطمه زهرا (علیهاسلام) نزدیک شد، فرمود:« ای اسماء، جبرئیل در رحلت پدرم مقداری کافور از بهشت آورد و پدرم آن را سه قسمت نمود. ثلثی برای خودش، ثلثی برای علی علیه السلام و ثلثی برای من. این کافور را بیاور و کنار بستر من بگذار.» من کافور را آوردم. سپس در حالی که خوابیده بود، روی خود را انداخت و فرمود:« وقت نماز، مرا صدا بزن. اگر جواب دادم که هیچ، و الا بدان که من به سوی پدرم شتافته ام.» بعد از لحظاتی، فاطمه علیهاسلام را صدا زدم ولی او جوابی نداد. گفتم:« ای دختر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم! ای دختر آن کسی که به خداوندش تا قاب قوسین نزدیک شد.» اما جوابی نشنیدم. روپوش از صورت مبارک فاطمه کنار زدم و دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرده است. خود را روی بدن مبارکش انداختم و آن صورت نیلی را بوییدم و گفتم سلام مرا به پدرت برسان. در این هنگام دو فرزند آن بانو، حسن و حسین، که در حدود 6 و 7 سال داشتند، از راه رسیدند و پرسیدند:« چرا مادر ما در این ساعت خوابیده؟» گفتم:« ای یتیمان فاطمه، مادرتان نخوابیده بلکه دنیا را وداع کرده است.» امام حسن و امام حسین خود را روی بدن مطهر مادر انداختند و او را بوسیدند. امام حسن گفت:« مادر جان، من حسنم، با من حرف بزن قبل از آن که روح از بدن من بیرون رود.» امام حسین گفت:« مادر جان، من پسرت حسینم، با من سخن بگو قبل از آن که قلبم از حرکت بایستد و بمیرم.» یتیمان گریه و ناله سر داده بودند. گفتم:« ای دو ریحانه رسول خدا، بروید و پدرتان امیرالمومنین را خبر کنید.» آنها با گریه و ناله خارج شدند و به طرف مسجد رفتند. خبر شهادت مادر را به امیرالمؤمنین رساندند. امیرالمؤمنین شتابان به سوی خانه آمد و در راه با صورت به زمین خورد و زمزمه کرد که:« ای دختر رسول خدا، تا تو بودی من دل خود را به تو تسلی می دادم. حالا دیگر این دل غمزده ام را به چه کسی تسلیت دهم.» امیرالمومنین داخل خانه شد ولی با یک دنیا حسرت با جسد بی روح فاطمه روبرو گردید و این شعر را سرود:« هر دو دوست بالاخره یک روز از هم جدا می شوند و طعم فراق را خواهند چشید. اینکه من فاطمه را بعد از احمد صلی الله علیه و آله و سلم از دست دادم و بین ما فراق و جدایی حاصل شد، دلیل است بر اینکه هیچگاه دوستیها و نزدیکی ها پایدار نیست و این چرخ گردون بین آنها تفرقه می افکند.» اما روایتی که می گوید امیرالمومنین در لحظه شهادت فاطمه علیهاسلام حاضر بوده است این است: امام علی علیه السلام می فرماید: فاطمه علیهاسلام لحظاتی قبل از شهادت گفت:« ای پسر عمو، جبرئیل نزد من آمد و بر من سلام کرد و خبر داد که من همین امروز به رفیع اعلی ملحق خواهم شد و سپس رفت.» لحظاتی گذشت. ما که دور آن بانو نشسته بودیم شنیدیم که فاطمه گفت: « و علیکم السلام» بعد فرمود:« ای علی جان، به خدا قسم این میکائیل* است که مرا مانند جبرئیل بشارت به بهشت می دهد.» ناگهان دیدیم فاطمه علیهاسلام چشمان خود را تا آنجا که میتوانست باز کرد و گفت «و علیکم السلام» و سپس گفت:« علی جان، به خدا قسم قابض الارواح آمد. این عزرائیل است که بال های خود را از شرق و غرب عالم گسترده.» بعد فرمود:« سلام بر تو ای گیرنده روح ها! عجله کن و جان مرا بگیر! اما به آرامی. با من مدارا کن.» در این هنگام فاطمه علیهاسلام چشمان بی رمق خود را بست. و پس از آن دیگر جسدی بیروح بود، تو گویی اصلا هیچگاه زنده نبوده است. علت نهایی وفات فاطمه علیهاسلام دو گونه بیان شده. امام صادق علیه السلام فرمود:« علت وفات فاطمه (علیهاسلام) همان ضربه هایی بود که قنفذ، غلام عمر، به او زد و آن ضربه با غلاف شمشیر و به امر عمر بود. و در روایتی دیگر چنین آمده: علت وفات فاطمه علیهاسلام آن بود که وقتی عمر با سیصد نفر بر خانه او هجوم برد، فاطمه علیهاسلام پشت در بود. عمر با پای خود ضربه ای به در نیمسوخته زد و فاطمه افتاد. سپس محسن، جنینی که در شکم داشت، سقط شد.
برچسب ها : ایامشهادت حضرت فاطمه (س)
نویسنده راوی در چهارشنبه 89/2/8 | نظر
|
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسبها
دلنوشته (35), مثل شعر (19), طراحی (17), اکران (13), بیانات حضرت آقا (6), انقلاب اسلامی (6), سال همت مضاعف و کار مضاعف (5), دست نوشته (4), دستنوشته (3), نشریه (3), هفته وحدت (2), دل نوشته (2), شهدا (2), آلبوم تصاویر (2), اعمال عید غدیر (1), ایام (1), تایپوگرافی (1), جشنواره مردمی عمار (1), خاطره (1), سیاسی (1), شکواییه (1), شهادت حضرت فاطمه (س) (1), دیدار (1), دیدبان شما، نشریه (1), راوی (1), رهبری (1), زیارت عاشورا (1), شهید بهشتی (1), شهید گمنام (1), شیخ علی و عباس خان شیدیان اکبر (1), شکوایه (1), صاحب نامه (1), عید غدیر (1), عید نوروز (1), قافله عشق 90 (1), ماه رجب (1), مداحی (1), وصیتنامه (1),
جدیدترین کارهای من در نگارخانه ایرانی
|