سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

نوشتن را دوست دارم.. می‌نویسم از عبور لحظه‌های بی کلامت... سال‌هاست می‌نویسم.
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
خــــــاطــــرات مــــــاندگـــــــار
اوقــــــــــــات شرعـــــــــــی
اوقات شرعی
مطالب اخیر وبگاه

 

سحرم صبح ها را برای رسیدن به تنها یاد تو سپری می کنم و هر شب که سر بر بالین می نهم از فرط خستگی روز، بی حال و خسته، تنها، بی دغدغه ی روز سر بر بالین می نهم و نمی توانم حتی فکر کنم چرا امروز هم . . .

صبح ها را که بی خیال تو و هر روز را بی خیال صبح ها سپری می کنم، برای یاد تو هم جایی در ذهنم خالی نمی ماند.

نمی دانم چرا سال ها را فراموش کرده ام. نمی دانم چرا خاطرات را به آب سپرده ام و نمی دانم چرا اینقدر سر در گم لحظه های عبوریم.

یادآوری خاطرات برایم سوزآور شده و لحظه ها هم انگار نه انگار گذار می کنند.

نمی خواهم، فراموشی ها را، برای خوبترین های دوران زندگییم. ولی انگار گنجایش صفحات ذهن هم کافی نیست و گه گاه عادت های شیرین زندگانی من بدون حتی یکبار مرور پاک می شود و آلایش و ناپاکی جایگزین آن زیبایی ها می شود.

کوه هم که بود شاید خم می شد از این همه بدی های جدید آمیخته در این جان بی حال و خسته.

راههای آسمانی شدن را می پیمودیم که ناگهان لغزشی کوچک باعث فاصله ها شد و حال . . .

افسوس دوران گذشته

که آن هم روزهاست، کم رنگ تر از همیشه

از پس بی خیالی های نگاهم،به دروغ فاصله ها را نزدیک تر نشان می دهد.

و باز . . . .

 




برچسب ها : دلنوشته
نویسنده راوی در پنج شنبه 90/2/1 | نظر

آسمان دلم چند روزیست که بارانیست.

ابرها بر فراز کوه ها به پهنه وجودم نزدیکتر شده اند و باز اسرار عجیبی برای ناله کردن دارند.

ودر  آن دور دست بر فراز کوه های آرزوهایم یک نهال کوچک و سبز سر از خاک بیرون آورده و به خورشید سلام می گوید.

و دلم همچنان بارانیست.

بارانی به سرعت گذار یک خرگوش از کنار چمن گاهی برای گریز از دست عقاب های تیز پرواز

و هنوز باران می بارد . . .

در کنار آن جوانه نو، همچنان آفتاب نوازشگر محیط رویایی اوست و فراز قله چه دست نایافتنی.

وهنوز بر دشت خشکیده ی دلم ابرها اسرار بر ریزش تمام وجود خود دارند

و چند روزیست  برای دیدن خوشید انتظار را غنیمت شمرده ام و برای رسیدن برفراز قله ی کوه آن نهال سبز، سنگینی بار کوله ام را بر دوشم احساس می کنم.

و چه آرامش بخش است این راه پیمایی . . .


 




برچسب ها : دلنوشته
نویسنده راوی در یکشنبه 89/8/30 | نظر
<   <<   16   17   18      >
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسب‌ها
جدیدترین کارهای من در نگارخانه ایرانی