مدتی ه  کم فکر می کنم، کم می نویسم

مدتی است شاید وقت نمی کنم فکر کنم، ولی اینا همش بهانه ، نمی خوام فکر کنم، نمی خوام بنویسم.

هر وقت می نویسم احساس می کنم سبک شدم، مدتیه نمی خوام سبک بشم، می خوام سنگین باشم،رو زمین باشم، شاید بهتر باشه برای...

ولی طاقت نیاوردم و باز می نویسم:

قرار شده بیشتر کمک کنم! ولی اصلا دوست ندارم دوباره لحظه ای وقت تلف کنم.

دیگه اجازه نمی دم به خودم لحظه ای از وقتم رو برای امتحان دوباره تجربیات تلخ و گذشته صرف کنم.

تفاوتی هست حتما که دوباره قراره بیشتر کمک کنم.

شاید هم دارم سر خودم شیره می مالم ولی گاهی اوقات برای اتمام حجت لازمه سطحی نگاه کنی.

ازش سوال کردم شعار می خوای بدی که به خاطر شهید و تحول درونم و احساس قشنگی که کنار شهید داشتم و یا اصرار و حرف فلانی (مثله بعضیا و خیلیا)، آخرش جوابش خوب بود (شاید دارم سر خودم شیره می مالم ولی گاهی اوقات برای اتمام حجت لازمه سطحی نگاه کنی) گفت: "خودم می خوام و خواستم".

امید بیشتری هست به نوع مدیریت حال حاضر، فعلا که در حال تحول و یکی یکی برنامه های 2 سال قبل مورد نیاز رو شروع میکنه، از تحول ظاهر گرفته تا تشکیلاتی، امیدوارم.

منم سعی می کنم ذهنیتام رو انتقال بدم ولی دیگه به هیچ کس اجازه نمی دم وقتم رو حروم کنه تا امروز سعی نکردم از کسی بازی بخورم، بعد از اینم همین طور خواهد بودف ان شاءالله...

فعلا که موضع ما  بازم همون موضع سال قبل و شهریور 90 موضع اصلاح امور، هر کس طالبه بسم الله... عملش با خودشه ما ماموریم به ...

من خیلی وقته یه چنتا حب رو تو خودم کشتم و 2 تا صفت جایگزینش کردم، از همش هم سختر حب جاه، همیشه یادم می مونه 22 بهمن 89 جمله جالبی بود... جلوی سر در دانشگاه، وقتی یه چنت مسئول و نگاه بود و بعد نتیجه...

خلاصه توکلت علی الله...