قسمت دوم:
یکی از تصورات و ذهنیات غلطی که در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بر علاقه مندان و حتی مخالفین انقلاب در داخل و خارج حاکم بوده اینکه بر اساس تئوری دومینو با پیروزی انقلاب اسلامی دولت های حاکم بر جوامع اسلامی در اثر الگوبرداری آن جوامع و قیام مردمی یکی پس از دیگری سقوط کرده و نظام های مشابهی بر سایر کشورهای اسلامی حاکم خواهد شد. در حالی که اگر لحظه ای در شرایط ویژه تاریخی سیاسی ایران و تفاوت آن با سایر جوامع اسلامی درنگ می کردند، متوجه این ذهنیت نادرست می شدند، زیرا که یک انقلاب تمام عیار مانند انقلاب اسلامی در ایران نه تنها از نظر تئوریک بلکه از نظر واقعی ساز و کارهای مناسب خود را می طلبد.
کشوری مانند ایران دارای قدرت و فرهنگ و تمدن دیرینه می باشد و متجاوز از یکصد سال سابقه مبارزاتی علیه حکام وقت داشته و تجربه حداقل دو پیروزی را بر حکام عصر خود در نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت داشته و از دوران صفویه با اقتدار فزاینده علمای شیعه، نوعی قدرت اجتماعی به موازات قدرت سیاسی تحمل گردیده و رشد یافته است و بهتر از آن برخورداری از رهبری بی نظیری همچون امام خمینی در این دوران دست به دست هم داده و کمک کرده است تا این انقلاب به پیروزی برسد مجموعه چنین شرایطی حداقل در حال حاضر در سایر کشورها و جوامع اسلامی به چشم نمی خورد و بنابراین تکیه به تئوری دومینو نباید به معنای عدم موفقیت انقلاب اسلامی در صدور انقلاب تلقی گردد.
حوادث و اتفاقاتی که بلافاصله و آن هم به حالت عکس العملی در بیشتر کشورهای اسلامی رخ داده خود بر این امید و تصور نابجا افزود. حوادث کربلا، نجف و کوفه در سال 1358 و حادثه اشغال مسجد الحرام در 1357 و به دنبال آن آتش زدن سفارت امریکا در اسلام آباد و تظاهرات و شورش های منطقه نفت خیز الحصا در عربستان، جریان کودتای نافرجام در بحرین و... همه از جمله حوادثی بوده که بر احتمال تحقق نظریه دومینو می افزود.
اما از دیدگاه غرب و رسانه های غربی انقلاب اسلامی و پیام های این انقلاب بر پایه بنیادهای شیعه شکل گرفت. هر چند با وجود روحیه قوی غرب ستیزی و بویژه مخالفت با امریکا و پیگیری اصل؛ نه شرقی نه غربی؛ این امر کاملا طبیعی می نمود. در عین حال از همان نخستین روزهای انقلاب، یک تصویر جهانی از انقلاب ارائه شد که در آن آمال و آرزوهای جهانی ملت ها نیز ترسیم شده بود. از دیدگاه امام، انقلاب اسلامی ریشه در اعتقادات مشترک اسلام داشته و مربوط به تمام مستضعفان عالم بود. اصل یازدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بر همین اساس نگاشته شده است.
غرب در تحلیل انقلاب اسلامی گرفتار بررسی های تک ساحتی و محدود و غرض آلود شده است. رویکردهای تئوریک در غرب جهت تبیین ابعاد پیچیده انقلاب مناسب نبوده و باید بر آن امر اشاره داشت که غرب از زوایای خاص و کاملا یک سویه به انقلاب اسلامی نگریسته و آن ر ا به یک حرکت فرقه ای تندرو و تروریستی تقلیل داده است. انقلاب اسلامی بر این نکته تأکید نمود که سوء برداشت ها تا چه حد می تواند مشکلات ناخوشایندی را در بر داشته باشد. کمبود اطلاعات قابل اعتماد، تکیه بر رفتارهای قالبی از سوی ایران و دشمنان خارجی اش سناریوهایی که بر اساس بدترین شرایط طراحی شده بودند؛ تکیه بر شهادت و ادعاهای یک جانبه تبعیدشدگان پناهندگان و دلالان و … به استحکام این دیوار بی اعتمادی و شکننده تر شدن شرایط می افزود. نتیجه تمام این بزرگ نمایی ها و احساس خطر؛ میل شدید به بهره گیری از زور علیه ایران و دستپاچگی و عدم تلاش در جهت بهبود شرایط و روابط بوده است.
انقلاب اسلامی با تکیه بر توانمندی ها و ویژگی های شخصی امام (ره) و با پشتوانه مردمی، بهره مندی از اندیشه مذهبی و ایدئولوژی اسلامی، ایدئولوژی های غرب و شرق و همچنین سیطره فرهنگی غرب را به چالش کشید. اساسا بحث از انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی جدای از امام (ره) ناقص خواهد بود. برخی از نویسندگان پیشتر رفته اند و انقلاب اسلامی را با واژه خمینیسم[5] به طور یکسان به کار برده اند.آبراهامیان بر این اعتقاد است که یکی از نکات قابل توجه در خصوص انقلاب اسلامی ایران، توانایی بالای گفتمان اسلام گرایی در خلق یک ذهنیت جدید بود. یعنی پرورش یک مسلمان به عنوان یک عنصر سیاسی ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی. اصولا مسلمان بودن به معنای ضدیت با پهلوی، امریکا، صهیونیسم و در نهایت حمایت از امام (ره) و جمهوری اسلامی بود.
نوع انقلاب ایران بیانگر استقرار و تثبیت یک ذهنیت سیاسی اسلامی بود. با استقرار جمهوری اسلامی ایران که ماحصل تفکرات سیاسی امام و پشتیبانی توده مردم بوده و ریشه در برداشت های سیاسی از اسلام داشت، به شکلی بی نظیر در مأموریت سیاسی اسلام نهادینه شد. برای نخستین بار یک نظام سیاسی برخاسته از اسلام گرایی به شیوه ای انقلابی جایگزین یک رژیم سکولار غرب گرا و متحد استراتژیک غرب گردید و به اعتقاد بسیاری از مسلمانان این تحول؛ پیروزی اسلام بر سلطه جویی قدرت های استعماری بویژه ابرقدرت امریکا بود.
پیروزی انقلاب اسلامی و بیداری مسلمانان (در سراسر جهان) فصل جدیدی از تقابل اسلام و غرب فراهم کرد. هر چند، این روند امر جدیدی نبود و جهان اسلام چندین نوبت در طول تاریخ با غرب مواجه شده بودند. بسیاری حوادث اخیر (11 سپتامبر) در امریکا و حمله تروریستی به این کشور را اوج تقابل اسلام و غرب می دانند. اما بدون شک، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تبعات ناشی از آن تا انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی توسط سلمان رشدی اوج تقابل اسلام و غرب بود.
هراس غرب از اسلام ناشی از ریشه های مذهبی آن نبوده بلکه از ریشه های سیاسی اسلام بود که غرب را به وحشت افکنده است. مذهب همیشه بوده است اما این برداشت سیاسی از مذهب است که برای غرب مشکل آفرین گردید. آنچه امروز ادبیات اسلام در بردارد، منبع مهمی برای مرعوب ساختن کسانی است که با اسلام خصومت دارند.
جهاد به عنوان یکی از واژگان بنیادین در ادبیات اسلام باعث وحشت غرب در طرح ریزی سیاست خارجی خود با جهان اسلام شده است. کاربرد این واژه امروزه در بحران افغانستان و کمک برخی طرفداران سلفی گری در پاکستان به گروه تندرو طالبان و شبکه القاعده، تحت عنوان جهاد علیه غرب و نماد آن امریکا، مؤید همین امر است. طلاب حوزه های پاکستان برای حمایت از اندیشه سلفی گری طالبانی عملا در جبهه طالبان علیه غرب و امریکا به جهاد پرداختند. در حقیقت بیشترین وحشت غرب از اسلام ناشی از تحمیل احکام و دستورات سیاسی اسلام بر دیگران است اما باید پذیرفت که نه برداشت یک دستی از اسلام وجود دارد و نه اسلام سیاسی یک دستی که بتوان چنین حکمی را عمومیت بخشید. نگاه مختصری به آثار خاورشناسان این امر را روشن می سازد که ایشان در تحقیقات خود همیشه در پی القای این عقیده بودند که باید با اسلام مبارزه شود.[6]
در همین زمینه ماکسیم رودینسون خاور شناس معروف فرانسوی در کتاب جاذبه اسلام ضمن انتقاد تلخ از خطوط فکری ناصواب خاورشناسان می نویسد.… البته همیشه هدف از تحقیقات خاورشناسی درباره اسلام این بود که با اسلام مبارزه شود.
عموما دیدگاه غرب نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی بسیار محدود و تنگ نظرانه بوده است. حتی در جریان پیروزی انقلاب، تمرکز رسانه ها و نمایندگی های غرب نسبت به کلیت حرکت اسلامی و انقلابی در ایران صرفا بر تأثیرات آن بر منافع سیاسی و بازرگانی بریتانیا و امریکا متمرکز شده بود.[7] همین دیدگاه تنگ نظرانه و تک بعدی گفتمان اسلام سیاسی ایران را ستیزه جو و افراطی می دانست. از این منظر آنچه از دولت جدید انقلابی در ایران برداشت می شد، نه تنها ناشی از ستیزه جویی گفتمان اسلام سیاسی بلکه ناشی از تمایلات ایران برای گسترش نفوذ در منطقه بود و اینکه انقلاب اسلامی بقا و هویت خود را در صدور انقلاب می دید. هر چند در خصوص راهکارهای عملی و شیوه های صدور انقلاب اختلاف نظرهایی در داخل مشاهده می شد و حتی برخی کلا با این نظر مخالفت می نمودند، اما به هر حال کلام امام(ره) به عنوان مرکزیت گفتمان مسلط این استراتژی را به خوبی نمایان می سازد. به اعتقاد امام (ره):
ما باید سعی کنیم انقلابمان را صادر کنیم. تمام ابرقدرت ها و قدرت های دیگر در صدد نابودی ما هستند، اگر ما در یک محیط بسته بمانیم عاقبت با شکست مواجه خواهیم شد.[8]
ما بر این اعتقادیم که:
نهضتی را که امام خمینی آغاز کرد، تأثیر جهانی داشت و بسیاری از مسلمانان جهان را در مسیر بازیابی هویت اسلامی خویش قرار داد.
برداشت های غرب از جهان اسلام سیاسی است. علاوه بر این عدم وجود آگاهی و اطلاعات کافی و مستدل از دولت های انقلابی و شرایط پیرامونی و درونی آنها و همچنین عدم برآورد دقیق از جایگاه و توان خود و شرایط نظام بین الملل از سوی رهبران کشورهای انقلابی، سوء برداشت ها افزایش یافته و منجر به اعمال افراطی، جنون آمیز و جنگ گردید.
بر همین اساس هراس غرب از اسلام سیاسی، درک و فهم تنگ نظرانه و تک بعدی رهبران غربی را در پی داشته که خود منشأ بسیاری از تحولات و برخوردها شده است.
در تعیین بازتاب های انقلاب اسلامی چه از سوی موافقین و چه از سوی مخالفین برداشت های غلط و انحرافی صورت گرفته است.
اسلام سیاسی در حرکت های اسلامی هویت خود را در تعارض با فرهنگ حاکم بر غرب تعریف می کند.
برداشت های یکدست و یکسانی از انقلاب اسلامی وجود ندارد. فاکتور قدرت، عموما، نوع برداشت ها را تعیین کرده است. برداشت های جهان اسلام نیز بر همین اساس بوده است.
روند بازتاب های انقلاب اسلامی با تحولات درونی و فراز و نشیب های داخلی و همچنین تحولات نظام بین الملل دچار تحول شده است.
با عنایت به موارد فوق:
پژوهش حاضر بر انگاره هایی استوار است که در پیوستگی درونی با یکدیگر قرار دارند.
1. با وجود تمام سوء برداشت ها، برآوردها و برخوردهای غرب به عنوان مرکزیت نظام بین الملل انقلاب اسلامی با به چالش کشیدن این گفتمان بسیاری از عناصر مرکز محوریت غرب را تحت تأثیر قرار داده است. بازیگران نظام بین الملل (قدرت های بزرگ و ابرقدرت ها)، محیط بازی و قواعد نظام بین الملل تحت تأثیر این انقلاب قرار گرفته و عکس العمل نشان داده اند. غرب ستیزی و گفتمان رقیبی که اسلام سیاسی ارائه داده، بنیادهای نظام وستفالیایی را هدف قرار داده و در پی ستیز با نظم کهن به دنبال ایجاد نظمی جدید برای اسلام و بر اساس اصول اسلامی می باشد.
2. انقلاب اسلامی با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصه های مختلف اجتماعی برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به عنوان واقعیتی پذیرفته شده در برابر هویت غربی جهان شمولی که اندیشه غرب ارائه می دهد قرار داده است.
3. هر چند انقلاب اسلامی ایران با احیای اسلام و تفکر اسلام سیاسی خود را در مقابل غرب و فشارهای شدید نظام بین الملل قرار داد، اما همین امر غرب را در شناخت بهتر و جامع تر اسلام ترغیب نمود. بر همین اساس مطالعات اسلامی و اسلام شناسی به سرعت جای شرق شناسی را گرفت.
4. گفتمانی که انقلاب اسلامی ایجاد نموده؛ قادر به تبیین یک نظریه کلان سیاسی می باشد.
اکنون با گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقب آن تحولات و دگرگونی های عظیم در نظام بین الملل، زمان آن رسیده تا با دیدی واقع بینانه و بدون افراط و تفریط به بررسی بازتاب و تأثیرات انقلاب اسلامی بپردازیم. نقاط قوت و ضعف و روندهای تداوم متغیر در این جریان را بازشناسیم. بی شک نتایج حاصل تصمیم سازان و سیاستگذاران نظام را در ارزیابی دقیق تر برنامه ها و راهبردها و همچنین اتخاذ راهکارهای مناسب تر یاری خواهد رساند. فهم و شناخت ابعاد مختلف و روندهای جاری در این خصوص، برآورد دقیق و علمی دیگران از خود به شکلی قانع کننده هزینه های تصمیم گیری را کاهش داده و آستانه های امنیتی را بالا خواهد برد. امکان بهره گیری از فرصت ها و کاهش تهدیدات در گرو همین شناخت و فهم است.
اساسا ایدئولوژی ماهیتی جهان شمول دارد. انقلاب های ایدئولوژیک نیز با بهره گیری از همین خصیصه در پی گسترش و همه گیر شدن خویشند و آمال خود را در گسترش دامنه نفوذ و جهان گستری جستجو می کنند و از این طریق در پی کسب مشروعیت و پیشبرد برنامه و اهداف خود می باشند. اما در این راه عوامل و شرایط بسیاری مانع از تسلط آنها می شوند. مقاومت گفتمان یا گفتمان های غالب عوامل محیطی، ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی، قدرت و توان موتور محرک ایدئولوژی از جمله عوامل مؤثر در روند جهان شمولی ایدئولوژی ها می باشند. به عبارت دیگر اثرات پدیده ها جدای از ویژگی های خود پدیده، شرایط پیرامونی و همچنین خصوصیات موضوع، اثرپذیرنده نخواهد بود و تمام این عوامل در یک پیوستگی درونی با یکدیگر تعامل خواهند داشت.
بر همین اساس بازشناسی بازتاب های انقلاب اسلامی بر نظام بین الملل بدون توجه به ویژگی های انقلاب، شرایط و تحولات نظام بین الملل، جایگاه و نقش قدرت های بزرگ و شناسایی روند های جاری نظام بین الملل تلاشی بی ثمر خواهد بود.
بدیهی است بازتاب های انقلاب اسلامی در طول این ربع قرن با تغییر و تحولات داخلی و سیستمی دچار تحول و دگرگونی شده است. برای مثال می توان به برخورد غرب با پیام صدور انقلاب در دهه اول انقلاب و اثرات و تحولات ناشی از تغییرات درونی و پیرامونی بر برداشت غرب اشاره کرد.
درک و برداشت اندیشمندان غرب از اسلام دچار تحول عمیقی شد و متوجه عدم وجود برداشت های یکدست، حتی در جهان اسلام، از مفاهیم اسلامی شده اند و اکنون سعی می کنند بین اسلام به عنوان یک دین با ابعاد سیاسی اجتماعی به اسلام نظیر بنیادگرایی اسلامی، ستیزه جویی اسلامی، تروریسم و اسلام سیاسی تفاوت قائل شوند. در همین خصوص رشد تولید ادبیات در مورد اسلام و ابعاد گوناگون آن (که بی شک از جمله بازتاب های اساسی انقلاب اسلامی است) قابل توجه است.
ابعاد وسیع انقلاب اسلامی در ایران و امواج ناشی از آن اندیشمندان بسیاری را به خود معطوف ساخته است. هر چند برخی با دغدغه های دولتی بر آن نگریسته اند و محدودیت های نگاه های سیاسی قدرت های ریز و درشت را در نوشته ها و تحلیل های خود اعمال نموده اند؛ اما بسیاری نیز از دریچه نگاه تحلیل گرانه و عالمانه به کنکاش در جوانب امر برآمده اند. بهت و شگفت زدگی نه تنها در بین سیاستمداران بلکه عرصه های دانشگاهی و پژوهشی را نیز در بر گرفته و اکثر پژوهندگان در پی ریشه یابی این تحول شگرف و حرکت انقلابی برآمدند. بخش عمده ای از ادبیات مطالعات انقلاب اسلامی به بررسی ابعاد نظری و علل پیدایش و ظهور انقلاب معطوف شده است.
نوشته های پژوهش گرانی همچون اولیور روا، جیمز دو فرونزو، بری روزن[9]، اسکاچ پل[10]، اسپوزیتو[11]، همایون کاتوزیان، فرهاد کاظمی، سعید امیر ارجمند، حامد الگار[12]، … در این مجموعه قرار می گیرند. بخش عمده ای از نوشته ها نیز به سیاست های ایران و تحولات داخلی ایران پس از انقلاب پرداخته و روابط جمهوری اسلامی ایران را با قدرت های بزرگ بررسی نموده اند. غالب پژوهش ها به رفتار خارجی ایران و اعمال سیاست خارجی پرداخته اند. که این بخش با بیشترین تنگ نظری و نقد مواجه شده است. برای مثال نوشته های خلیل زاد و فرد هالیدی؛ به وضوح تحلیل های یک جانبه ای از انقلاب را ارائه نموده اند.
علاوه بر انتشار کتب و مقالات بسیار فراوان در خصوص انقلاب اسلامی ریشه های بروز تحولات؛ روابط با قدرت ها؛ نقش عوامل مختلف در پیروزی و …. کنفرانس ها و میزگردهای بسیار فراوانی در سراسر جهان برگزار گردیده تا جوانب گوناگون این پدیده منحصر به فرد را بررسی نماید. نخستین همایش بین المللی در این خصوص در ایالات متحده امریکا و از سوی کالج بروکلین[13] در سال 1361 و پس از خاتمه بحران گروگان گیری دیپلمات های امریکایی در ایران؛ برگزار شد و مجموعه مقالات آن نیز با تلاش بری روزن[14] در سال 1363 منتشر شد. تمرکز عمده این مقالات بر جنبه های ملموس و مشخص این پدیده؛ ابعاد ایدئولوژیک و آینده روابط ایران با کشورهای همسایه و قدرت های بزرگ می باشد.
البته برداشت های قدرت های بزرگ و برخی از همسایگان ایران در خصوص انقلاب اسلامی نیز مورد بحث قرار گرفته است. اندیشمندان و پژوهش گران مشهوری همچون نیکی کدی[15]؛ بری رابین؛ خلیل زاد و ریچارد کاتام تحولات ایران را در این همایش بررسی کرده اند. مهم ترین تلاش دیگر در خصوص بررسی بازتاب های انقلاب اسلامی بر جهان از سوی جان اسپوزیتو؛ جیمز پیسکاتوری؛ و کریستوفر ون هالن در سال 1367 انجام شد که نتیجه این کنفرانس که پس از اوج تقابل اسلام و غرب در جریان انتشار کتاب آیات شیطانی بود؛ در مجموعه ای به چاپ رسید. در این همایش سعی شد تا مقالات بر اساس چهار حوزه جغرافیایی و یک جمع بندی پایانی بر اساس بازتاب های جهانی انقلاب اسلامی طراحی شود. هر چند اسپوزیتو در دو فصل پایانی این کتاب سعی نموده تا به ابعاد جهانی این بازتاب ها بپردازد اما صرفا به بیان کلیات اکتفا نموده و بررسی بیشتر آن را به بعد موکول کرده است.
یک بررسی کلی در متون موجود در این خصوص نشان می دهد که تا کنون در موضوع مورد نظر (بازتاب جهانی انقلاب اسلامی) پژوهش قابل توجهی صورت نگرفته و به شکل منسجم به این موضوع پرداخته نشده است. این در حالیست که متون فارسی نیز بیشتر به ابعاد داخلی انقلاب پرداخته اند.
غالب متون غیر فارسی با دیدی غرض ورزانه به شکلی افراطی با این موضوع برخورد کرده اند. علی رغم همه اینها نباید تحولات عمده ای را که در سال های اخیر در بخش مطالعات اسلامی و مطالعات ایران صورت پذیرفته نادیده گرفت ...
جمع بندی و نتیجه گیری
در این پژوهش تلاش گردید تا یک بررسی همه جانبه ای از آثار و بازتاب جهانی انقلاب اسلامی به عمل آید. در گفتار اول اهمیت بررسی آثار و ویژگی های برون مرزی انقلاب اسلامی، علل و عوامل پیروزی و تداوم آن و تفاوتی که این انقلاب با سایر انقلاب های بزرگ جهان دارد که آن را به عنوان یک پدیده سیاسی اجتماعی و فرهنگی منحصر به فرد در تاریخ مشخص می کند پرداختیم و در عین حال به موضوع پر اهمیت صدور انقلاب و تفاوت آن با بازتاب انقلاب پرداخته و نشان دادیم که صدور انقلاب یک برنامه و اقدام و یا سیاستی است که ازطرف دست اندرکاران انقلاب در جهت تأثیر گذاری بر سایر جوامع اتخاذ می گردد در حالی که بازتاب انقلاب اسلامی به نتیجه و آثار بر جای مانده در بیرون مرزهای کشور انقلاب کرده پرداخته و لزوما نمی تواند حاصل و نتیجه برنامه ریزی و اعمال سیاست های اتخاذ شده در صدور انقلاب باشد بلکه عموما در اثر مشاهدات و وجود ارتباطات میان جامعه انقلاب کرده و جوامع دیگر آثار مهمی را بر جای گذارده که نه تنها برای آن برنامه ریزی نشده بلکه حتی پیش بینی چنین آثاری هم نمی گردید.
در گفتار دوم و سوم با استفاده از نظریه سطوح مختلف تحلیلی و با شیوه ای استقرایی به بررسی نزدیک از آثار انقلاب اسلامی بر جامعه جهانی و جهان اسلام پرداخته و با تفکیک میان دولت ها و ملت ها و با پرداختن به تفاوت های اساسی که جوامع مختلف در اثر پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پیدا کرده اند دقت لازم در شناسایی این اثر گذاری و عمومیت دادن آنها به عمل آورده و به یک جمع بندی کلی رسیده ایم که می توان حداقل این نتایج را در سه بخش کلی، نظام جهانی و جهان اسلام مورد توجه قرار داد.
ناگفته نماند که به خاطر عظمت انقلاب اسلامی و ویژگی های منحصر به فرد و همچنین حوزه وسیع اثر گذاری آن، آنچه را که در این پژوهش انجام شده است نه کافی و وافی به مقصود می باشد و نه در توان یک مؤلف خواهد بود بلکه ضرورت دارد مطالعات وسیع تر و گسترده تری و حتی الامکان به صورت میدانی توسط محققان و پژوهش گران متعدد صورت گرفته و به صورت یک مجموعه در اختیار دانش پژوهان وعلاقه مندان قرار گیرد و این حرکت باید آغازی بر انجام چنین پروژه کلانی تلقی گردد.
قسمت سوم:
بازتاب عمومی انقلاب اسلامی
1. در دولت ها
مطالعات ما از عکس العمل دولت های جهان که همگی عضو سازمان ملل هستند اعم از دولت های غربی، شرقی، جهان سوم و حتی دولت های اسلامی نشان می دهد که در مجموع دولت های معاصر با پیروزی انقلاب اسلامی عموما از این تحول و رخداد عظیم تاریخی استقبال به عمل نیاورده و با نوعی حیرت، سرگردانی و حتی شگفتی به این پدیده نوظهور که برای هیچ کدام از آنها قابل پیش بینی و تصور نبود نظر می افکندند.
از طرف دیگر هر کدام از آنها به طریقی نگران اثرات انقلاب بر جامعه خود و آینده ثبات نظام حاکم بر کشورشان بودند، اصولا از آنجا که دولت ها بیش از هر چیز به بقا و دوام خود می اندیشند و هر حرکت مردمی و رهایی بخش می تواند برای آنها نگران کننده و حتی خطرناک باشد، تمایل چندانی به این نوع حرکت ها و انقلاب ها که می تواند برای قوام و ثبات آنها خطرناک باشد، ندارند. بویژه در شرایطی که این دولت ها عموما دارای نظام های سکولار بوده و جدایی دین از سیاست را به عنوان یک اصل ثابت و پابرجا پذیرفته بودند. این انقلاب که خمیرمایه آن از ایدئولوژی و مکتب دینی و اسلامی گرفته بود، طبیعتا نمی توانست برای آنها نگران کننده نباشد زیرا که وضع موجود[16] را در هم ریخته و نظام و ارزش های جدیدی را مطرح می کرد و به طور طبیعی رغبتی به استقبال از چنین پدیده ای مشاهده نگردید و اگر موارد بسیار معدودی نیز دیده شد که انقلاب و نظام برخاسته از آن را به رسمیت شناختند، ناشی از نگرانی آنها از عواقب آن و یا فشارهای مردمی و اجتماعی بوده است.
همان طور که ملاحظه گردید دولت های غربی به طور اعم و ایالات متحده امریکا به طور اخص نسبت به فرآیند انقلاب اسلامی با خصومت و کینه برخورد نموده و تلاش زیادی در ناکام گذاشتن آن و حتی تزلزل و سرنگونی نظام برخاسته از آن کردند که این امر ناشی از دو اصل بود یکی وابستگی مطلق رژیم گذشته به غرب و بویژه امریکا و در واقع به خطر افتادن منافع غرب در ایران بود و دوم اینکه اصولا انقلاب های بر پایه ارزش های دینی و اسلامی، نظام های فکری سکولار لیبرال غرب را به چالش کشیده و پیش بینی ها و تئوری های آنها را مخدوش می کرد.
در جریان تحولات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، امریکا و غرب نه تنها حمایت بی چون و چرای خود را از رژیم شاه آشکارا اعلام می کردند بلکه با حمایت بی چون و چرا از رژیم شاه تلاش زیادی برای تحقق نیافتن چنین واقعه ای از خود بروز دادند و زمانی به سقوط رژیم شاهنشاهی به شرطی که انقلاب اسلامی پیروز نشود هم رضایت دادند، چاره ای جز مشاهده سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی نداشتند تلاش خود را در منحرف و کم رنگ کردن آثار انقلاب به کار بردند که این تلاش ها علی رغم گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی و استحکام روزافزون آن همچنان ادامه دارد.
اگر چه بعد از فروپاشی نظام دو قطبی یکپارچگی و سیاست واحد دنیای غرب نیز دچار تزلزل گردیده است و اروپای متحد راه خود را در بسیاری از موارد من جمله در پذیرش واقعیت های انقلاب اسلامی از امریکا جدا کرده و سیاستی جداگانه و به قول خودشان تماس و گفتگوی انتقادی را در عین همکاری تجاری پیشه کرده اند ولی نباید فراموش کرد که از لحاظ فکری، فرهنگی و ایدئولوژیک همچنان در میان دولت های غربی وحدت نظری نسبت به واقعیت های انقلاب اسلامی به خصوص از نظر حاکمیت ارزش ها و اصول اسلامی وجود دارد و همین نکته است که ساموئل هانتینگتون را ترغیب کرده که با ارائه تئوری برخورد تمدن ها و طرح ستیز تمدن اسلام با تمدن غرب اعلام دارد که گسل میان این دو تمدن خونِین است و بدین وسیله اشتراک نظر اروپا و امریکا را در تقابل فرهنگی با انقلاب اسلامی تقویت بخشد.
پیروزی انقلاب اسلامی که با بهت و حیرت اغلب دولت ها مواجه شده بود برای کشورهای بلوک شرق نیز دو مشکل اساسی به وجود آورد: اول اینکه با توجه به چارچوبه های تحلیل مارکسیستی چگونه می توان این انقلاب را تحلیل نموده و چرایی و چگونگی آن ر ا توجیه کرد، انقلابی که نه بر پایه معیارهای اقتصادی قابل تبیین بوده و نه انگیزه ها و ارزش های دینی مسلط بر آن در آن چارچوبه تحلیل قابل توجیه و استدلال می باشد و از طرف دیگر با توجه به روابط حسنه ای که اغلب آنها با رژیم شاه داشتند به چه ترتیبی روابط خود را با رژیم انقلاب تنظیم نمایند. این انقلاب علاوه بر این دو مشکل مسئله دیگری نیز برای اتحاد جماهیر شوروی به وجود آورد و آن نگرانی که از بازتاب انقلاب اسلامی بر جمهوری های مسلمان نشین آسیای مرکزی و قفقاز احساس می گردید.
در مورد دولت های اسلامی می توان گفت که بازتاب انقلاب اسلامی بر این دولت ها که عموما پایگاه مردمی نداشته و وابستگی جدی به جهان غرب و بویژه امریکا داشتند به طور کلی اثر منفی داشت. به عبارت دیگر می توان گفت هر دولتی که در اثر این تحول در ایران برای آینده خود احساس خطر بیشتری می کرده است، بازتاب منفی انقلاب اسلامی بر آن دولت بیشتر بوده و عکس العمل های فوری این دولت ها را نیز بر همین اساس می توان مشاهده کرد و جالب اینکه هر دولتی که از اکثریت قوی تر شیعیان برخوردار بوده و یا دارای اقلیت نسبتا چشمگیری از شیعیان بوده است، به خاطر هراس از شورش و خیزش مردمی در این کشورها عکس العمل این دولت ها تندتر بوده است به طوری که رژیم بعثی عراق که بر ملتی که دارای اکثریت شیعه هستند، حکومت می کرد با یک خصومت وصف ناپذیری با انقلاب اسلامی برخورد کرد و نهایتا هم جنگ بیرحمانه و بی امانی را علیه این نظام نوپا آغاز نمود که نه تنها طولانی ترین جنگ قرن بیستم شناخته شد بلکه خسارات جانی و مالی هنگفتی هم برای هر دو ملت بر جای گذارد.
این شرایط با درجه کمتری در مورد بحرین و لبنان صادق است. البته حتی دولت های اسلامی که دارای اقلیت شیعه هم بودند یا اصولا شیعیان از موقعیت چشمگیری برخوردار نبودند. مع هذا به خاطر ترس از نفوذ انقلاب اسلامی بر همه مسلمانان مواضع منفی اتخاذ نمودند در عین حال با توجه به حاکمیت دولت های گوناگون بر این کشورها می توان چنین نتیجه گیری کرد که هر چقدر این دولت ها سیاست مستقل تری از غرب داشتند و به عبارت دیگر نوعی روش انقلابی در پیش گرفته بودند مانند دولت های لیبی، الجزایر و یمن که در اوان پیروزی انقلاب اسلامی سیاستی دوستانه تر با ایران انقلابی اتخاذ کردند در عین حال این اتخاذ مواضع به معنای استقبال از انقلاب نباید تلقی گردد. حتی این دولت ها نیز به تدریج با رشد اسلام گرایی در میان جوامع خود نه تنها رابطه خود را با ایران انقلابی محدود کردند بلکه بعضا به خصومت و دشمنی هم گرایش پیدا کردند.
از طرف دیگر نباید وضعیت جغرافیایی این دولت ها دوری و نزدیکی آنها با ایران انقلابی را نادیده گرفت بدین معنا که هر چقدر از نظر جغرافیایی به ایران نزدیک تر بودند و خطر صدور انقلاب و نفوذ آن ر ا از طریق مرزهای خود در میان مردم بیشتر احساس می کردند مواضع سخت تری را اتخاذ می نمودند. در جمع بندی از بازتاب انقلاب اسلامی بر دولت های اسلامی می توان به جرأت ادعا کرد که این دولت ها از انقلاب اسلامی نه تنها استقبال به عمل نیاوردند بلکه با نوعی برخورد منفی با این پدیده مواجه گردیدند و این شرایط علی رغم گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی البته با درجات متفاوت همچنان ادامه دارد.
2. در ملت ها
از آنجا که انقلاب اسلامی، انقلابی مردمی و در واقع مردمی ترین انقلاب ها بوده است طبیعتا توجه ملت ها را بیشتر به خود جلب نموده و آنها را تحت تأثیر قرار داده است و با نگرشی مثبت از آن استقبال کرده اند.
این استقبال و عطف توجه با درجاتی متفاوت عمومیت داشته است و بر خلاف دولت های حاکم بر کشورها که برخوردی منفی با انقلاب اسلامی داشته اند، با یک نسبت معکوسی نسبت به دولت ها انقلاب اسلامی مورد استقبال ملت ها قرار گرفته است. هر اندازه که ملت ایران در نیل به اهداف انقلابی خود با ملت های دیگر وجه اشتراک داشته اند به همان نسبت استقبال گسترده تر بوده است. از آنجا که اغلب دولت های حاکم نه بر اساس خواست عمومی ملت ها بلکه بنا به خواست صاحبان قدرت و طبقات خاص بر اریکه قدرت تکیه زده بودند و شباهت زیادی میان رژیم شاهنشاهی و سایر دولت های حاکم بر جوامع دیگر وجود داشته و دارد بنابراین بر اساس نوعی همدردی خوشحالی خود را در عین شگفتی و به صورت عموم ابراز می داشتند. از طرف دیگر با توجه به غلبه بعد فرهنگی انقلاب اسلامی ملت ها و جوامعی که دارای وجوه مشترک فرهنگی بیشتری با ملت ایران بوده اند، تأثیر پذیری مثبت بیشتری داشته اند، بدین ترتیب که ملت های مسلمان بویژه شیعیان عموما از پیروزی انقلاب اسلامی خوشحالی خود را ابراز داشته و در واقع انقلاب را متعلق به خود می دانستند. شاید بتوان گفت انقلاب اسلامی کمترین تأثیر بر جوامعی گذارده باشد که ارتباط بسیار کمتری با ایران و انقلاب اسلامی داشته و در واقع آگاهی لازم را از آنچه که در ایران اتفاق افتاد کسب نکردند و یا اینکه امواج منفی تبلیغات رسانه های جمعی در غرب و کشورهای وابسته اجازه رسیدن واقعیت های انقلابی را به آنها نمی داد بلکه حتی عموما واقعیت ها را نیز تحریف می کردند..
بازتاب انقلاب اسلامی بر ملت ها در مجموع از گرایش و پذیرش ارزش ها و آرمان های انقلاب تا اتخاذ شیوه ها و روش های اتخاذ شده من جمله گسترش تظاهرات عمومی علیه نظام های حاکم را می توان مشاهده نمود که در جای خود به آنها خواهیم پرداخت.
3. در نظام بین الملل
انقلاب اسلامی در زمانی شکل گرفت که نظام جهانی بر پایه غرب محوری به مدت نزدیک به چهار قرن به عنوان یک امر بدیهی و تثبیت شده توسط جامعه جهانی پذیرفته شده بود. هر نوع تحولی که در این نظام در ابعاد گوناگون فکری، فرهنگی، اقتصادی و گفتمان های جدید مطرح می گردید، نشأت گرفته از غرب بوده و هیچ گاه غرب محوری را به چالش نکشیده بود. حتی انقلاب های بزرگ جهان که در خارج از جهان غرب به وقوع پیوست مانند آنچه که در چین در 1327 و یا کوبا در 1337 رخ داد تابعی از نظام های فکری و قانونمندی های برخاسته از غرب بوده است در حالی که انقلاب اسلامی به عنوان یک تحول جدید توانست نظام جهانی غرب محور را در ابعاد مختلف به چالش بکشاند که بر اساس آنچه که در گفتار دوم ارائه شد به طور اجمال می توان نتیجه گرفت که پیروزی انقلاب اسلامی موجب تحولات عمیقی در جامعه جهانی و نظام بین الملل در ابعاد زیر گردید:
الف. احیای اسلام؛ به عنوان یک مکتب جامع و جهانی
مهم ترین تأثیر انقلاب اسلامی بر احیای ارزش ها و آگاهی های اسلامی بوده است. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان بویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیده اند بلکه مجددا به عنوان مهم ترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح می باشند و دنیایی را که به سوی مادیات با سرعتی زیاد در حرکت بود به ناگهان متوقف نموده و دریچه ای از قدرت معنویات و اعتقادات دینی و مذهبی گشوده و بویژه نسل جوان رویگردان از ایدئولوژی های ماتریالیستی را به آغوش اسلام باز می گرداند. قرآن و آیات آن در دنیای بعد از انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرد.
ب. فروپاشی نظام دو قطبی و ایجاد چالش برای نظام های طراحی شده در غرب
علی رغم اینکه انقلاب اسلامی در اوج تحکیم و تثبیت نظام دو قطبی ظهور کرد در اولین گام های خود نظام دو قطبی را به چالش کشاند و نه تنها قانونمندی آن ر ا رعایت نکرد بلکه علیه آن قیام کرد و در نتیجه دو ابرقدرت بزرگ رقیب در رابطه با این پدیده نوظهور خصومت و تضادهای فیمابین را کنار گذاشته و به تقابل با انقلاب اسلامی پرداختند. حتی پس از فروپاشی نظام دو قطبی همه تلاش های غرب را در ایجاد و شکل گیری نظام های غرب محور مانند نظام تک قطبی، جهانی سازی، برخورد تمدن ها و... به چالش کشانده و خود طراح نظام جدیدی گردید که با معیارهای غربی نه تنها همخوانی نداشت بلکه در تضاد بود.
ج. تغییر گفتمان منازعات جهانی
عموما منازعات جهانی بر پایه منازعه میان دولت ها و تشکیل اتحادیه ها و ائتلاف میان دولت های متخاصم شکل گرفته به جریان افتاده و خاتمه می یافت. اگر چه بعضا عوامل ایدئولوژیک مانند آنچه که در قرن بیستم میان دنیای کمونیسم و جهان سرمایه داری مطرح بود در این منازعات نقش بالقوه پیدا می کرد ولی عموما منازعات بین المللی بر سر تقسیم منافع اقتصادی شکل می گرفت.
انقلاب اسلامی نه تنها گفتمان این نوع منازعات را تغییر داده بلکه بازیگران اصلی را در مخاصمات بین المللی از حوزه دولت ملت خارج نمود. بر اساس گفتمان جدید منازعه اساسی نه میان دولت ها با منافع و اهداف متفاوت است بلکه میان صاحبان قدرت و زور از یک طرف با توده های مردم بوده و جنگ واقعی میان مستکبرین از یک طرف و مستضعفین جهان از طرف دیگر می باشد. با این گفتمان مرزبندی های جغرافیایی، نژادی، قومی و حتی مذهبی را در تخاصمات بین المللی در هم ریخته و جنگ دولت ها را به عنوان مستکبرین از یک طرف، با ملت ها به عنوان مستضعفین از طرف دیگر منازعه واقعی و نهایی مطرح نمود که تلاش غرب بر اینست که این نوع منازعات را در پوشش مبارزه با تروریسم بعد از 20 شهریور 1379 و یا برخورد تمدن ها تئوریزه نماید.
د. خیزش جهانی مستضعفین علیه مستکبرین
به تبع تغییر گفتمان منازعات جهانی صف بندی جهانی هم تغییر کرد از یک طرف دولت های حاکم عموما رقابت ها و تخاصمات موجود میان خود را کنار گذاشته و در مصاف با خیزش عمومی ملت ها که مرزهای جغرافیایی را هم در نوردیده و یکدل و یکصدا به مبارزه با صاحبان قدرت و زور برخاسته اند و در قالب حرکت های فردی و یا جمعی وارد عرصه منازعات جهانی گردیده، موجودیت پیدا کرده و به نوعی مورد شناسایی قرار گرفته اند. نمونه آن حزب الله لبنان می باشد که امروز به عنوان یک قدرت مطرح غیر دولتی در چنان جایگاهی قرار گرفته است که در واقع حرف اول را و بالاتر از دولت متبوع خود در منازعه با صهیونیسم بین الملل و دولت اشغال گر اسرائیل می زند.
ه . طرح اسلام سیاسی به عنوان گفتمان جدید
پیروزی انقلاب اسلامی بر پایه ارزش ها و معیارهای اسلامی برای اولین مرتبه در تاریخ مدرن گفتمان اسلام سیاسی را در علوم سیاسی و روابط بین الملل مطرح نمود که خواهان بخش یا تمامی از قدرت سیاسی می باشد. این گفتمان در دنیای لائیسم و سکولاریسم مطرح می گردد که دین را نه تنها جدا از سیاست دانسته و به اعتبار گفته مارکس افیون ملت ها تلقی می شده بلکه مدعی بودند که دوره آن گذشته و به تاریخ تعلق دارد و چیزی هم برای ارائه به دنیای مدرن ندارد. گفتمان اسلام سیاسی دریچه ای جدید به روی اندیشمندان و صاحب نظران سیاست باز نمود که نه تنها دین اسلام می تواند سیاسی باشد بلکه حرف های جدید و تازه ای برای ارائه به جهان مدرن امروز دارد که با گفتمان موجود در تقابل و تضاد هم می باشد و می توان آن ر ا به عنوان گفتمان برتر در دوران پسامدرن تلقی نمود.
و. نفی نظام غرب محور
انقلاب اسلامی در عمل استراتژی غرب را به چالش کشید. خطر بزرگ در واقع از آنجا نشأت گرفت که این انقلاب در سرزمینی که در حوزه نفوذ غرب بود در کمال عظمت پیروز شده و سیطره گفتمان غرب محور را به چالش کشید. در گفتمان نوظهور و قدرتمند انقلاب اسلامی رابطه تنگاتنگ غرب با رهبری جهان تحت فشار قرار می گیرد و با ایده غرب مداری به عنوان مدلی پایدار از توسعه و پیشرفت با مخالفت جدی روبه رو می شود. از این منظر می توان ظهور اسلام گرایی را در تخریب و فرسایش اروپا مداری و غرب مرکزی مورد توجه قرار داد. از این رو گسترش اسلام گرایی مانعی بنیادین و اساسی در برابر افزون خواهی غرب در جهان محسوب گردید. در عصر پست مدرنیسم اسلام گرایی، یک هسته در دنیای چند هسته ای است و این تصور که اروپا (غرب) مدار حرکت عالم است به تزلزل گرایید.
در گفتمان مدرن، غرب در مرکز بود و تمدن های غیر غربی در پیرامون، اما با مرکز زدایی غرب تمدن های غیر غربی از حاشیه به متن آمده اند. در گفتمان بعد از انقلاب اسلامی و در این تقابل نه تنها غرب را از مرکز به حاشیه می کشاند بلکه مدعی پیرامون زدایی غرب نیز می گردد. به عبارت دیگر گفتمان اسلام سیاسی و اسلام گرایی، گفتمان جهانی را که در طول دویست سال سازماندهی شده بود اینک زائد به حساب می آورد.
در این گفتمان جدید در عین حال که غرب را به لحاظ فنی و صنعتی بر جهان اسلام برتر می داند اما آن ر ا از نظر اخلاقیات در انحطاط و در پرتگاه نابودی می بیند... این نبرد نفی فن آوری و پیشرفت مادی نیست بلکه پاسخ نه گفتن به روحیه منحطی است که خروش فراگیر علیه غرب عصیان کنید، در مغز و جان انسان ها نفوذ می کند. در جهان اسلام، اسلام گرایان به نحو کاملا بارزی امکانات و تسهیلات ارتباطی و هنری دولتی را به خدمت می گیرند. اما بلافاصله از آنها برای مقابله با جریان های فکری که مبدع آن امکانات و تسهیلات بوده اند، استفاده می کنند.
این فرصت ها در عصر ارتباطات و جهانی شدن نمود بیشتری یافته است و بارزترین نمونه این نوع به کارگیری ابزار تمدنی غرب علیه غرب فعالیت و عملکرد شبکه های تلویزیونی ماهواره ای منطقه ای در جریان حملات امریکا و انگلیس به مواضع طالبان پس از حملات تروریستی به این کشور و تهاجم امریکا به عراق می باشد.
ز. جهان اسلام به عنوان یک قدرت مطرح در نظام جهانی
با پیروزی انقلاب اسلامی و بیداری و همبستگی که میان ملت های مسلمان به وجود آمده و به نوعی آرمان و اهداف مشترک، منافع همگن، و مهم تر از همه احساس قدرت و توانمندی فوق العاده در ابعاد گوناگون تدریجا جهان اسلام به عنوان یک بازیگر مستقل و یک قدرت مهم چه به صورت بالفعل و چه به صورت بالقوه در ابعاد فرهنگی، جغرافیایی و اقتصادی مطرح گردیده که در گفتمان سیاسی قبل از انقلاب وجود نداشت و جالب اینکه ویژگی های این بازیگر جدید با سایر بازیگران که در قالب اتحادیه ها همچون اتحادیه اروپا شکل گرفته تفاوت اساسی دارد. در این سیستم با آنچه را که قبلا به عنوان معیارهای قدرت مطرح بود تفاوت ماهوی دارد بلکه چیزی به عنوان وجدان عمومی ملت های مسلمان و ارزش ها و آرمان های مشترک میان گروه های اجتماعی و توده های مردم پیوند مستحکمی را به وجود آورده است که مرزبندی های سنتی جغرافیایی، نژادی و قومی را در نوردیده و بعضا تا اعماق سایر جوامع نفوذ می کند حتی از آنچه را که هانتینگتون تمدن اسلامی می نامد گسترده تر بوده و غیر قابل ارزیابی و محاسبه می باشد.
ح. تغییر معیارهای قدرت در نظام بین الملل
اساس پذیرفته شده برای سنجش و تقسیم بندی کشورها از نظر قدرت برتر ولی مهم تر همانا عوامل مادی قابل اندازه گیری همچون عامل نظامی، اقتصادی، جمعیتی، جغرافیایی و سیاسی بوده که در تقسیم بندی کشورها به ابرقدرت ها، قدرت های بزرگ و قدرت های کوچک مورد استفاده قرار می گرفت. انقلاب اسلامی که توسط جنبشی مردمی با دست تهی بر یک قدرت تا دندان مسلح و با حمایت همه جانبه قدرت های بزرگ جهانی غلبه کرد و شکستی که نیروهای حزب الله بر پنج قدرت بزرگ جهانی در لبنان وارد آورد موجب مطرح شدن معیارهای جدیدی از قدرت همچون ایمان، جهاد و شهادت گردید که نه تنها بر قدرت های مادی غلبه کرده بلکه امکان اندازه گیری و مواجهه با این معیارها را برای غرب مشکل کرده است. شرایطی که رژیم صهیونیستی اکنون با آن مواجه می باشد نشانه ناکامی غرب در برخورد با این پدیده نوظهور از قدرت می باشد.
ط. طرح سه عنصر معنویت، اخلاق و عدالت در نظام بین المللی
در نظام بین الملل شکل گرفته بعد از عهدنامه وستفالیا و به رسمیت شناختن نهاد دولت ملت به عنوان بازیگران اصلی و رقابت بر پایه منافع مادی کشورها و همچنین آغاز دوره جدایی دین از سیاست معیار محاسبات در تخاصمات و توافقات بین المللی تنها عناصر مادی در تعریف از منافع ملی مطرح بوده است. انقلاب اسلامی که بر پایه ارزش های دینی شکل گرفت و به پیروزی رسید عناصر جدید غیر مادی همچون معنویت، اخلاق و عدالت را به عنوان چارچوبه جدیدی در نظام بین الملل مطرح نموده است که سازش و تفاهم در قبال گذشت از آنها برای بازیگران صحنه جهانی مشکل تر شده است و به همین علت در محاسبات خود و در برخورد با جمهوری اسلامی و جهان اسلام دچار اشتباهات فاحش گردیده و شکست های پی در پی را تحمل کرده اند، من جمله غربی ها در حمایت نظام اسلامی ایران از حقوق حقه مردم فلسطین دچار مشکل شده اند و نتوانسته اند در اتخاذ مواضع محکم آن خللی ایجاد کنند و اغلب پیش بینی های آنها غلط از آب درآمده است.
ی. آغاز تهاجم جهان اسلام
بعد از ظهور و غلبه نهضت رنسانس در اروپا که نقطه عطف مهمی در تاریخ تمدن غرب تلقی می گردد، غرب حالتی تهاجمی به خود گرفته بود که در ابعاد مختلف نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حرف اول را در دنیا مطرح و جوامع دیگر را بویژه جهان اسلام را در دوران قبل از رنسانس که از تمدن عظیم و شکوفای اسلامی برخوردار بودند وادار به دفاع و انفعال و تبعیت از خود کرده و امیدی هم به تغییر شرایط نمی رفت. انقلاب اسلامی به ناگهان شرایط را تغییر داده برگی دیگر از تاریخ جهان را ورق زده و به دوران انفعال و حالت تدافعی جهان اسلام پایان بخشیده و آن ر ا در حالتی تهاجمی قرار داد، به طوری که امروزه این غرب است که از خود دفاع می کند و نگران فرهنگ و تمدن و آینده خود می باشد. تهاجم جهان اسلام را در مسئله درگیری دختران محجبه در فرانسه و سایر کشورهای اروپایی با نظام سکولاریستی غرب و عکس العمل انفعالی آنها می توان مشاهده کرد.
ک. بازگشت به شکوه و عظمت تمدن اسلامی
تاریخ قرون وسطی یادآور شکوه و عظمت تمدن اسلامی می باشد. در عین حال که غرب سعی می کرد آن دوره را به فراموشی سپرده و حتی الامکان نادیده بگیرد و از آن دوران به عنوان عصر تاریکی[17] یاد کند و اگر احتمالا از آن دوران شکوفایی تمدن اسلامی یادی می کرد، آن ر ا مربوط به دوران گذشته و تاریخ می دانست و با توجه به سرعت پیشرفت تمدن غرب با تکیه بر صنعت، تکنولوژی و فن آوری امکان تجدید حیات تمدن اسلامی را تقریبا غیر ممکن بلکه محال می دانست. پیروزی انقلاب اسلامی که علی رغم میل و خواسته غرب صورت گرفت و بیداری اسلامی و آثار و تبعات آن حداقل برای مسلمان ها این باور را به وجود آورده است که امکان احیای تمدن اسلامی و تجدید دوران با شکوه و عظمت آن امری ممکن بوده بلکه می رود که به صورتی اجتناب ناپذیر و قهری واقعیت یابد. این باور که فساد و تباهی اخلاقی در غرب همه جا گیر شده و بروز و ظهور استعدادهای درخشان در جهان اسلام که در سایه اخلاق و تعالیم اسلامی در حال شکل گیری است، اساس این باور را شکل می دهد.
ل. تغییر گفتمان انقلاب
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی عموم نظریه پردازان انقلاب نگرشی ناشی از فروپاشی نظام های حاکم نه به خاطر قدرت انقلابیون بلکه به خاطر ضعف ساختاری و کاهش توانمندی های رژیم های حاکم می دانستند و اصولا معتقد نبودند که می شود علیه یک نظام قدرتمند و مستحکم قیام کرده و آن ر ا شکست داد و به قول اسکاچوپول انقلاب ها می آیند و ساخته نمی شوند. با پیروزی انقلاب اسلامی علیه رژیم قدرتمند شاه در حالی که همه ابزار قدرت را در اختیار داشت و مورد حمایت همه قدرت های بزرگ جهان هم بود تعجب و حیرت اندیشمندان و نظریه پردازان انقلاب را برانگیخت و موجب تغییر گفتمان انقلاب گردید. از این جهت نظریه پردازان به عامل بسیج نیروهای مردمی، سازماندهی انقلاب، ایدئولوژی و رهبری انقلاب عطف توجه نموده و در واقع انقلاب اسلامی به عنوان پدیده جدیدی مورد بررسی آنها قرار گرفت و به عبارت دیگر اعتراف نمودند که دسته دیگری از انقلاب ها نیز می تواند وجود داشته باشد که نمی آیند بلکه ساخته می شوند.
م. جمهوری اسلامی به عنوان یک الگو از نظام سیاسی اسلامی و قدرت منطقه ای
اصولا در دنیای مدرن اواخر قرن بیستم این اعتقاد و باور اساسی وجود داشت که امکان تشکیل و تداوم حکومت بر پایه معیارهای دینی و اسلامی و با رعایت اصول و ارزش های مطرح شده در چهارده قرن قبل وجود ندارد و کشورهای اسلامی راهی جز الگو گرفتن از غرب و نظام های سکولار ندارند و این باور حتی در بسیاری از دولتمردان و رهبران دلسوز جهان اسلامی هم وجود داشت که مگر می شود نظامی به وجود آورد که بر پایه ارزش های اسلامی ارائه شده در چهارده قرن قبل قرار گرفته باشد. پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی بر پایه ارزش های مذهبی و با استفاده از نهادهای تأسیسی و تداوم آن به مدت 25 سال و توفیق آن در برقراری روابط متعادل با سایر دول و حتی اداره هوشمندانه و قدرتمندانه هشت سال جنگ کلاسیک مدرن حیرت همه نظاره گران سیاسی و اندیشمندان درس حکومت و دولت را برانگیخت و ناچار فصل جدیدی در تقسیم بندی حکومت ها برای جمهوری اسلامی باز نموده که به عنوان الگو قابل بهره برداری و تکرار می باشد که مشابهی برای آن در تاریخ مدرن نمی توان یافت.
ن. رهبران انقلاب اسلامی به عنوان الگوهای جدید رهبری
در قاموس علوم سیاسی غرب و با تکیه بر نظریات ماکیاولی ویژگی های رهبران سیاسی و برجستگی آنها در توانمندی ایشان در غلبه بر رقیبان و پیشبرد اهداف خود با استفاده از هر نوع تدبیر، مکر و دغل خلاصه می گردید و چیزی که مطلقا برای آنها به عنوان یک ویژگی ضروری و لازم مطرح نبود، رعایت اصول و معیارهای اخلاقی، انصاف و صداقت بود.